پروتكل هاي ۲۴ گانه صهيون
چنيدن سال پيش صهيون ها دور هم جمع شدند و اساس نامه اي را تاليف كردند كه طي آن قرار است بر دنيا مسلط شوند . اگر اشتباه نشود اين پروتكل ها در روزنامه ها آن زمان منتشر شد و بعد از اين كه صهيون ها به خود آمدند دريافتند كه انتشار اين پروتكل ها به ضررشان است . بنابر اين سعي در جمع آوري آن كردند اما به هر شكل اين پروتكل ها در جهان پخش شد و در دهه ۱۳۷۰ در روزنامه هاي كشور منتشر شد .
اين پروتكل ها منبع خوبي براي محققين نظام سلطه و فراماسونري است تا قدرت تحليلشان بالا تر رود:
پروتكل شماره ۱
* مى خواهيم فارغ از هرگونه لفاظى و عبارت پردازى و تنها از طريق مقايسه و استنتاج، حقايق محيط اطرافمان را مورد بررسى و مداقه قرار دهيم.
* مى خواهيم سيستمى را كه ما در آن زندگى مى كنيم از دونقطه نظر يعنى از نظر يهوديها) صهيونيستها( و از نظر غيريهوديها)غيرصهيونيستها( مورد ارزيابى قرار دهيم.
* شمار انسانهايى كه داراى غرايز بد و شيطانى هستند، برشمار كسانى كه داراى غرايز خوب هستند ، پيشى مى گيرد. لذا، براى آنكه بتوان بر انسانها حكومت كرد، بايد به اعمال زور و خشونت و ترور توسل جست. هر انسانى مى خواهد ديكتاتور بشود، زور بگويد و اگر بتواند، رفاه و خوشبختى مردم را فداى خواسته ها و آمال خود گرداند.
* اما چه عواملى اين جانور درنده را كه اسمش انسان گذاشته اند، از خشونت باز مى دارد؟
* از زمانى كه حيات اجتماعى آدميان آغازگشت، فشارها، رفتارهاى ظالمانه و حيوان صفتانه اى از سوى فرمانروايان باعث شد كه توده هاى مردم تحت سلطه درآيند و مطيع فرمانروايان خود شوند. آنگاه باا وضع قوانينى كه در واقع همان چهره تغييريافته زور و تهديد هستند، آدميان به زير سلطه درآمدند و من در اينجا.، مى خواهم بگويم كه طبق قانون طبيعت حق يعنى اعمال زور و فشار.
* آزادى سياسى تنها يك نظريه است نه يك واقعيت . لذا آدمى بايد بداند كه چگونه از واژه آزادى سياسى براى فريب توده ها استفاده كند و سپس آن را براى درهم شكستن قدرت حزب حاكم بكارگيرد .
البته اگر حزب حاكم قبلا خود از چنين شيوه اى براى دستيابى به قدرت استفاده كرده باشد، بهتر مى توان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادى مى توان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادى مى توان پايه هاى حزب حاكم را سست و لرزان ساخت و بى اعتباريش را به توده مردم نشان داد. از آنجا كه توده ناآگاه نمى تواند حتى يك روز هم بدون راهنما و رهبر هدفهايش را خود راهبرى نمايد، لذا به آسانى رهبرى حزب جديد را مى پذيرد و بدين سان رژيم قديم جاى خود را به رژيم جديد مى دهد.
* هنگامى كه ما به قدرت رسيديم، يعنى قدرت را از چنگ فرمانروايانى كه با استفاده از واژه آزادى بر مردم حكومت مى كنند، خارج ساختيم، طلا جاى قدرت را خواهد گرفت. بنياد نهادن حكومت براساس آزادى غيرممكن است. زيرا كسى نمى تواند آزادى را در متعارف و متعادل ترين نوع آن بكارگيرد . اگر صرف اً براى مدت كوتاهى مردم را در اداره امور خويش آزاد بگذاريم تا هر كس فرمانرواى خويش بشود ، ديرى نخواهد پاييد كه انسجام امور از هم گسيخته مى شود و مردم دست به كشتار همديگر مى زنند و از دولت چيزى جز تلى خاكستر به جاى نخواهد ماند.
* خواه دولتها در اثر ضعف داخلى متلاشى شوند و خواه در اثر چيرگى دشمنان خارجى از بين بروند ، سرانجام زير نفوذ ما قرار خواهند گرفت. زيرا سرمايه، كه به مثابه ريسمان محكمى است ، در دست ماست . دولتهايى كه به اين ريسمان محكم چنگ نمى زنند، سقوطشان حتمى خواهد بود.
* آنهايى كه آزادمنشانه مى انديشند، ممكن است به سياستى كه ما در بالا خطوط اصلى آن را ترسيم كرديم، ايراد بگيرند و آن را غيراخلاقى تلقى كنند. ولى در پاسخ ايراد آنها، ما اين سؤال را مطرح مى كنيم: اگر هر دولتى دو نوع دشمن داشته باشد و براى از بين بردن دشمن خارجى به او اجازه داده شود كه براى نابودى دشمن از هر روشى استفاده كند، يعنى مثلا دشمن را غافلگير كرده و شبانه به اردوگاه او بزند و او را در هم بكوبد آنگاه اين عمل را روش غيراخلاقى مى ناميد؟ به همين قياس نابودى دولتهاى حاضر به دست ما كه مخرب رفاه عمومى هستند، عملى غيراخلاقى تلقى مى شود؟
* آيا آدم معقولى پيدا مى شود كه فكر كند مى توان از طريق بحث و استدلال با مردم عامى كه قدرت استدلالشان سطحى است، كنار آمد؟ كنار آمدن با توده مردم فقط با دست گذاشتن روى عواطف و اعتقادات آنها مقدور و ممكن است. اگر بخواهيم با اين دسته از مردم كه فهم سياسى ندارند، از طريق استدلال و بحث كنار بياييم، جز آنكه تخم هرج و مرج را بپاشيم كار ديگرى نمى توانيم بكنيم.
* ميان سياست و اخلاق هيچگونه وجه اشتراكى نيست. فرمانروايى كه متكى به اخلاق باشد، نمى تواند سياستمدارى كار كشته و ماهر از آب درآيد و نتيجتاً پايه هاى قدرت سياسى او متزلزل خواهد گشت. آنهايى كه مى خواهند گام در وادى سياست بگذارند، بايد هم نيرنگ باز باشند و هم بتوانند ديگران را متقاعد كنند .صفاتى چون درستكارى و راستگويى خطرى بزرگ براى سياست بشمار مى روند. زيرا چنين صفاتى شديدتر از هر دشمنى، فرمانروا از اريكه حكمرانى به زير مى كشند . البته فرمانروايان جوامع غيرصهيونيست بايد چنين صفاتى را دارا باشند تا هر چه زودتر از پاى درآيندو تسليم م ا شوند . ولى در نظام سياسى جوامع صهيونيستى، قيودات اخلاقى نبايد وجود داشته باشد.
حق يعنى زور
* به اعتقاد ما حق يعنى اعمال زور. واژه حق واژه اى ذهنى است كه به هيچ وجه جنبه عينيت به خود نمى گيرد. در نظام سياسى ما حق اين چنين تعبير مى شود: هر آنچه را كه مى خواهم به من بده زيرا من از تو قوى ترم. نيازى نيست كه ثابت كنم حق از آن كيست.
حق از كجا شروع مى شود و به كجا ختم مى شود؟
* در هر دولتى كه قدرت به طور نامطلوبى سازمان يافته باشد، قوانين و مقررات، اعتبارشان را از دست داده، دستخوش طوفان حوادث مى شوند و سرانجام ليبراليسم پديد مى آيد. طبق قانون حكومت اقويا ، بايد تمام مقررات و قوانين را متلاشى سازيم و براى آنهايى كه داوطلبانه از ليبراليسم دست كشيده اند و تسليم ما شده اند، منجى شويم.
* در شرايط كنونى كه تمام قدرت هاى جهان داراى پايه هاى لرزانى هستند، قدرت سياسى ما داراى پايه هاى استوارى است. زيراوجود آن محسوس نيست. زمانى قدرت ما تجلى خواهد كرد كه هيچگونه خطرى آن راتهديد نكند.
* قدرتهاى سياسى جهان به سبب اعمال ليبراليسم دچار مشكلات شديدى هستند. وظيفه ما اين است كه فارغ از اينگونه مشكلات، به فكر پى ريزى حكومت آينده خود باشيم. ما بايد در طرحهاى خودبيشتر به ضروريات فكر كنيم تا به اخلاقيات و بيشتر به هدفها توجه داشته باشيم تا به وسيله ها.
* اكنون طرحى در پيش روى داريم كه خطوط اصلى سياست آينده مان را مى خواهيم از متن آن استخراج كنيم. اين طرح به ذكر عواملى كه حاصل چند قرن انديشه و كار آدمى را به هدر داده اند ، مى پردازد. لذا ما نمى توانيم نقش اين عوامل را ناديده بگيريم.
* براى آنكه سياستمان عملكرد رضايت بخشى داشته باشد، نخست بايد توده مردم را بشناسيم و به سستى انديشه، عدم درك و عدم توجه آنها به رفاه خويش پى ببريم. بايد بدانيم كه قدرت توده مردم قدرتى نامعقول است. كسى كه از احوال توده مردم اطلاعى ندارد، نمى تواند آنهارا اداره كند. و نيز كسى كه دانش سياسى نداشته باشد، حتى اگر خيلى هم تيز هوش باشد نمى تواند توده ناآگاه را رهبرى كند و سرانجام جامعه را به پرتگاه سقوط سوق مى دهد.
* تنها كسانى كه از همان اوان خردسالى براى رهبرى تربيت مى شوند، مى توانند به مفهوم كلماتى كه از الفباى سياست تشكيل شده اند، پى ببرند.
* اگر افرادى را كه از دانش سياسى بهره ندارند، بر سر كار آوريم، ديرى نمى پايد كه در اثر اختلاف ميان احزاب، قدرت را از دست داده سقوط مى كنند. آيا مى توان اداره امور يك جامعه را به افرادى كه صرف اً به پروتكل هاي رهبران يهود براي تسخير جهان منافع خود توجه دارند و هنگام رسيدگى به امور، به منافع خويش فكر مى كنند محول كرد؟ آيا اينگونه افراد مى توانند از خود در برابر دشمن دفاع كنند؟ اگر تصور كنيم كه در ميان توده مردم كسانى يافت مى شوند كه توانايى اداره امور جامعه را دارند، در آن صورت هماهنگى امور سياسى را بر هم زده ايم و اجراى برنامه ه ا را دشوار ساخته ايم.
ما ستمگريم
* تنها به يارى يك فرمانرواى مستبد و سختگير مى توانيم طرحهايى را كه در پيش داريم به مرحله اجرا درآوريم و ميان دستگاههاى مختلف دولت كه به مثابه يك ماشين عمل مى كند ، نوعى هماهنگى برقرار كنيم. لذا مى توان چنين نتيجه گرفت كه مناسب ترين نوع حكومت براى يك كشور، حكومتى است كه در آن قدرت به يك نفر فويض بشود. بدون وجود يك حكومت مطلقه مستبد، تمدن نمى تواند به حيات خود ادامه دهد. و اين تمدن تنها به وسيله رهبران و نخبه ها بارور مى شود نه به وسيله توده هاى ناآگاه . توده مردم وحشى است و توحش خود را در هر موقعيتى نشان مى دهد. هنگامى كه توده ه ا آزادى به دست آوردند آزادى به صورت هرج و مرج كه خود اوج توحش است جلوه گر مى شود
اعتياد به الكل و افراط در نوشيدن نوشابه هاى سكرآور، مشكلى است كه پس از اعطاى آزادى در ميان يريهوديها رواج پيدا مى كند. بر ما يهوديه ا لازم است كه در چنين مسيرى گام برنداريم . مردم غيريهودى از همان آغاز جوانى به وسيله عوامل ما بى بندوبار و بدون اخلاق بار مى آيند. عوامل م ا عبارتند از معلمان سرخانه، خدمتكاران، منشى ها و زنانى كه در خانه هاى ثروتمندان بچه دارى مى كنند. به كمك زنان يهودى مردان غيريهودى را در عشرتكده ها و محلهاى عياشى به فساد اخلاقى مى كشانيم و آنه ا را از جاده عفت و پاكدامنى منحرف مى سازيم. من اين جامعه را كه به دست زنها به فساد كشانده مى شود، جامعه زنان نام مى نهم زيرا در فساد و تجمل پرستى دنباله رو ديگرانند.
* دولت ما به جاى آنكه ترس از جنگ را در مردم ايجاد كند، از طريق اعدامهاى ظاهراً قانونى مخالفان را از سر راه برمى دارد و با ايجاد چنين ترسى خود به خود مردم را وادار به تسليم مى كند. زير ا بى رحمى و سنگدلى در مجازات موجب ثبوت و استحكام دولت است. به نام انجام وظيفه و با اعمال مجازات هاى شديد و بى رحمانه مى توانيم دولتها را هم وادار كنيم كه بدون قيد و شرط تسليم ما شوند.
* منطق ما زورگويى و متقاعد كردن است. در مسايل سياسى، تنها زور است كه پيروز مى شود ب ه ويژه اگر رهبران سياسى بتوانند آن را مخفيانه اعمال كنند. اگر فرمانروايى نمى خواهد تسليم ديگران شود، بايد با خشونت و نيرنگ به متقاعد كردن ديگران كه از اساسى ترين اصول حكومت هستند، متوسل شود. تا زمانى كه غيريهود مانع رسيدن ما به هدفهايمان باشند بايد فساد، خيانت و رشوه خوارى را رواج دهيم. اگر چپاول كردن اموال مردم منجربه تسليم شدن آنها در برابر حكومت بشود، نبايد در انجام اين كار ترديدى به خود راه دهيم.
ما به آزادى خاتمه مى دهيم
* اگر به تاريخ گذشت نگاهى بيفكنيم، درمى يابيم كه ما نخستين قومى بوديم كه نداى آزادى، برابرى و برادرى را سرداديم. اين كلمات بعدها به وسيله مردم غيريهودى، احمقانه و طوطى وار تكرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادى را كه در برابر فشارهاى توده ناآگاه چون سد محكمى بود ، از بين بردند .خردمندان غيريهودى نمى توانند خود را از مطلق گرايى و ذهنيت و عالم تجرد بيرون آورند و واقعيات را مورد قبول قرار دهند. آنها هيچگاه متوجه تضاد موجود ميان آنچه مى گويند و آنچه عمل مى كنند ، نمى شوند. آنها متوجه نمى شوند كه افراد داراى استعدادها، قابليتها و شخصيتهاى متفاوتى هستند. آنها باور نمى دارند كه توده مردم كور و ناآگاه است. آنان باور نمى دارند، كسى كه از ميان توده مردم برخيزد نمى تواند رهبر بشود. آنها نمى پذيرند كه استعداد رهبرى در ميان يك تبار از پدر به فرزند منتقل مى شود . آنان با ناديده گرفتن چنين حقايقى برخلاف موازين طبيعت گام برداشتند و ما مى بينيم كه مسأله ارثى بودن رهبرى، به دست فراموشى سپرده شده و همين امر هم باعث شده است كه ما روز به روز به موفقيت نزديكتر شويم.
* اشاعه كلماتى چون آزادى، برابرى و برادرى در چهارگوشه دنيا به ما نسبت داده مى شود . ما بايد از واملمان كه ناآگاهانه پرچم مان را با شور و شوق فراوان برافراشته اند، سپاسگزار باشيم. مى دانيم كه كلمات مذكور در طول تاريخ همچون آفتى رفاه، صلح، آرامش، همكارى و اساس حكومت غير يهوديان را نابود كرده اند. البته بعداً يادآور خواهيم شد كه عوامل دست نشانده، ما چگونه به پيروزى نهائى ما كمك خواهند كرد يا اين امكان را مى دهند كه ورق برنده به دست ما بيفتد. معناى اين كلام آنست كه در آينده خواهيم توانست هر نوع امتيازى را از جمله (اريستوكراسى)اشرافيت و سرمايه دارى( جوامع غير يهود ي) را چون سد ى دربرابر پيروزيمان قرار دارد، نابود كنيم و بر خرابه هاى اريستوكراسى غيريهود، اريستوكراسى خود را كه مبتنى بر ثروت و رهبرى افراد تحصيل كرده است، بنا نهيم. باز يادآور مى شويم كه دانش و ثروت دو شرط اساسى ، براى تشكيل اين اريستوكراسى هستند. ثروت را در اختيار داريم و دانش رهبرى را حكماى پيشين برايمان فراهم آورده اند.
* اگر در رابطه هايمان، دست روى حساس ترين عصب ذهن آدميان بگذاريم ، خيلى زود به پيروزى خواهيم رسيد و اين اعصاب حساس ذهن آدمى، عبارتند از زراندوزى، مال پرستى و تنوع طلبى در ارضاء نيازهاى مادى هر يك از اين خواسته ها به تنهائى مى تواند آدمى را تسليم ما بكند.
* مجرد و ذهنى بودن مسأله آزادى، به ما كمك مى كند كه به توده هاى مردم در سراسر دني ا بفهمانيم كه دولتهايشان فقط ناظر خرج ثروت هاى مردم هستند و مى توان دولتها را مانند دستكشهاى كهنه زود به زود عوض كرد.
* از آنجا كه تغيير دادن رهبريهاى ممالك جهان مقدور و ميسر مى باشد و از آنجا كه مى توانيم نقش بسيار مهمى در اينگونه تغيير و تحولات داشته باشيم، لذا برايمان آسان خواهد بود كه اختيار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گيريم.
پروتكل شماره ۲
** تا آنجا كه مقدورمان باشد، بايد از بروز جنگى كه بسود ناحيه اى خاص منجر شود، جلوگيرى كنيم. آنگاه جنگ را به صحنه اقتصاد مى كشانيم تا طرفين متخاصم به خوبى تسلط همه جانبه م ا را دريافته و تسليم عوامل بين المللى ما شوند. حقوقى بنام حقوق بين الملل وضع خواهيم كرد كه جايگزين حقوق ملى كشورها شده و ناظر بر روابط بين ملل باشد، همانگونه كه قوانين حقوقى يك كشور، بر روابط افراد آن كشور نظارت دارد.
** اطاعت بى چون و چرا از مهمترين شرايطى است كه ما براى انتخاب مديران در نظر مى گيريم و هيچ ضرورتى ندارد كه آنها در زمينه مديريت تحصيلات و اطلاعاتى داشته باشند. اينگونه مديران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانى خواهند بود كه ما از كودكى آنها را براى اداره امور جهان تربيت خواهيم كرد. همانطورى كه نيك مى دانيد اينگونه مشاوران را طورى تربيت مى كنيم كه براى احراز مقام هائى كه به آنها محول مى شود، واجد شرايط باشند. بعلاوه آنها را در زمينه امور سياسى ، تاريخ و تحليل وقايع، آموزش مى دهيم. مى دانيم كه غيريهوديها طورى تربيت شده اند كه نمى توانند وقايع تاريخى و مشاهدات خود را بدون پيشداورى تحليل كرده و از اين تحليها نتيجه عملى بگيرند و يافته ها را راهنماى عمل خويش قرار دهند. بنابراين، ضرورتى ندارد كه ما به آنها اهميت بدهيم. بگذار كه سرگرم شوند و عمرى را در آرزو و اميد بسر ببرند و به خاطرات گذشته خويش دل خوش نمايند. بگذار خود را با اصولى كه م ا به نام علم( تئورى) به آنها ديكته كرده ايم سرگرم كنند. با توجه به اين هدف ما به يارى مطبوعات(رسانه هاى گروهى) اعتماد غير يهوديها را به صحت اين تئورى ها جلب مى كنيم. روشنفكران غيريهودى علوم را به طور مجزا از هم مورد تحقيق قرار مى دهند و بى آنكه خود متوجه باشند ، اطلاعات فراوان و نتايج گرانبهائى را فراهم مى آورند ولى آنها را در متن عمل پياده نمى كنند. اما عوامل م ا اطلاعات به دست آمده از اينگونه تحقيقات را با هم تلفيق و تركيب كرده تا به يك كل دست يابند و فكر خود را در جهت خواستهاى ما پرورش دهند.
تعليم و تربيت ويرانگر
** فكر نكنيد آنچه كه در بالا گفته شد تنها يك حرف است. دقت كنيد كه ما چگونه موفق شديم داروينيسم، ماركسيسم و نيچه ايسم را بال و پر بدهيم. يهوديان بايد به سادگى به اهيمت نقش ويرانگر نظريه هاى بالا، روى ذهن و انديشه غيريهود پى ببرند.
** براى آنكه در مسائل سياسى دچار لغزش و اشتباه نشويم بايد به طرز تفكر ، تمايلات و خصوصيات ملل مختلف توجه دقيق داشته باشيم. به عبارت ديگر سيستم ما به مثابه ماشين بزرگى است كه اجزاء آن به مقياس وسيعى متناسب با خلق و خوى، آداب و رفتار مردمى كه در جهت هدفهايمان گام برمى دارند ، كار مى كند. لذا براى آنكه با شكست مواجه نشويم، بايد از تجربيات گذشتگان استفاده كنيم.
** مى دانيم كه ممالك جهان از مطبوعات بعنوان وسيله هائى براى هدايت فكر مردم در جهت دلخواهشان استفاده مى كنند. لذا براى آنكه بتوانيم از مطبوعات در جهت خواسته هاى خود استفاده كنيم ، بايد در بين مردم نارضائى ايجاد نمائيم و سپس از طريق مطبوعات نارضائى ها را منعكس سازيم.مى دانيم كه آزادى بيان تنها از طريق آزادى عمل تضمين مى شود، اما مردم غيريهودى نمى دانند چگونه از مطبوعات استفاده كنند. خوشبختانه اين وسيله به دست ما افتاده است و ما مى توانيم از طريق مطبوعات اعمال نفوذ كنيم. جاى بسى خوشبختى است كه ما علاوه بر مطبوعات، طلا را هم در اختيار داريم. ولى بايد يادآور شد كه ما اين دو عامل را با از خودگذشتگى فراوان و از ميان اقيانوسى از خون و اشك به دست آورده ايم و براى دست يابى به آنها قربانيان فراوانى داده ايم، البته هر قربانى اى كه ما مى دهيم ، از نظر خداوند با هزار قربانى غيريهودى برابر است.
پروتكل شماره ۳
*** مى خواهم اعلام كنم كه تا رسيدن به هدفهايمان فاصله چندانى نداريم اگر چند قدمى را كه در پيش داريم طى كنيم، سر و دم مارى كه سمبل قوم ماست به هم وصل خواهد شد و حلقه اى كامل بوجود مى آيد. معناى كامل شدن حلقه آنست كه تمام كشورهاى اروپائى درون اين حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت.
*** موازين قانونى كشورهاى جهان بزودى درهم خواهند شكست. زيرا ما از همان آغاز تأسيس آنها را با نوعى عدم تعادل ايجاد كرده ايم و به سبب همين عدم تعادل شروع به نوسان مى كنند و سرانجام محوري را كه به دورش مى چرخند فرسوده مى سازند. غيريهوديان مى پندارند كه معيارهاى قانونيشان از تعادل و ثبوتى هميشگى برخوردار است، اما نمى دانند كه روزى با عدم تعادل موازين قانونى خود مواجه مى شوند. در اينگونه جوامع، رهبر، چون، محورى است كه بوسيله در باريان احاطه شده و درباريان آنقدر بر او مى شورند تا رانجام او را از پاى درآورند. به عبارت ديگر، رهبر از مردمى كه مايه قدرتش هستند ، فاصله مى گيرد و نمى تواند با آنهائى كه به دنبال كسب قدرت هستند، مقابله كند و نتيجتاً مغلوب مى شود. البته اين ما هستيم كه ميان رهبر و توده مردم شكاف عميقى ايجاد كرده ايم و قدرت را از هر دو سلب نموده و هر دو را چون كور و عصا از هم جدا ساخته ايم.
*** براى آنكه قدرت طلبان جهان، پس از دست يابى به قدرت نتوانند از آن به نحو مطلوبى استفاده كنند، ما از پيش تدابير ويژه اى انديشيده ايم . نخست آنكه تمايلات قدرت طلبان را از آزادى خواهى ، معطوف و متوجه استقلال طلبى مى كنيم. دوم آنكه احزاب گوناگون بوجود مى آوريم و آنه ا را رودرروى هم قرار ميدهيم. سوم آنكه از بوجود آمدن قدرتهاى بزرگ جلوگيرى مى كنيم و وضعى پيش مى آوريم كه دست يابى به قدرت براى هر كسى هدف بشود. سرانجام دولتها را به صورت صحنه مبارزات گلادياتورى درمى آوريم تا ستيزه و جدال بر سر مسائل مبهم و پيچيده همچنان ادامه يابد و بى نظمى و گسيختگى همه جهان را فرا گيرد
*** سخنان بيهوده، پوچ، پوشالى و بى پايان به صورت نطق، مباحثه و گفتگو وقت ديوانيان و مجلس نشينان و هيأت مديره ها را ضايع كرده است. روزنامه نگاران خيلى بى پروا به پروپاى مقامات اجرائى دولتها پيچيده اند. مؤسسات و سازمانها، تيزى دشنه سوء استفاده از قدرت را روى گردن خويش احساس مى كنند.به زودى همه چيز در اثر يورش ديوانه وار توده ها منفجر و به آسمان پرتاب خواهد شد.
فقر اسلحه ماست
*** زنجيرى كه انسانها را به دام و تله فقر مى بندد، به مراتب محكمتر از زنجير بردگى است . به بيان ديگر، از زير يوغ بردگى مى توان بخوبى آزاد شد ولى رهائى از زير يوغ بينوائى و فقر بسيار دشوار است. ما در قانون اساسى خود، حق رفاه مادى توده ها را به صورتى خيالى اما نه به گونه اى واقعى گنجانيده ايم و هرگز هم به اين حق جامه عمل نمى پوشانيم. اگر قرار شود كه هر فرد حق گفتن هر حرفى را داشته باشد، اگر قرار شود كه هر روزنامه نويسى حق نوشتن هر مطلبى را اعم از خوب و بد پيدا كند، اگر هر كارگر زحمتكش و پرولترى، كه دست تقدير او را به كار وابسته كرده است، از لحاظ اقتصادى خود كفا باشد و نيز اگر بداند كه قانون اساسى منافعش را تضمين نمى كند، فردا براى انتخاب نمايندگان بپاى صندوق رأى نمى رود و به نمايندگان كه در واقع عوامل دست نشانده ما هستند، رأى نمى دهد. براى آنكه چنين وضعى پيش نيايد ، بسيارى از اصولى كه رفاه اقتصادى او را تضمين مى كنند از متن قانون حذف مى كنيم و در عوض فقط به اوحق اعتصاب اعطاء مى كنيم تا از اين طريق وابستگى اش به رفقاى هم مسلكش و نيز شرايطى كه كارفرمايش بر او تحميل مى كند، بيشتر شود.
ما از كمونيسم پشتيبانى مى كنيم
*** نابودى اريستوكراسى بنابه راهنمائى م ا و بوسيله عوامل مان صورت گرفت . ولى با نابودى اريستوكراسى داستان پايان نيافت و اين بار پول پرستان به شيوه ديگر دام خود را بر سر راه مردم پهن كردند و همانطور كه امروز مى بينيم پول پرستان يوغ استثمار خود را برگردن كارگران نهاده اند و آنها را شديداً به اسارت گرفته اند.
*** ما بر روى صحنه نقش حامى كارگر را بازى مى كنيم و بدينسان زير شعار همكارى، برابرى و تحت شعار اشتراك مساعى جهانى شعار و نيز مطابق اصول فراماسونرى خويش ، كارگران را به صف نيروهاى جنگجوى خويش يعنى سوسياليزم، انارشيسم و كمونيزم مى كشانيم. اريستوكراسى از حمايت قانون برخوردار بود و از كار و دسترنج زحمتكشان ارتزاق مى كرد . به همين لحاظ بخاطر حفظ منافعش، همواره به تغذيه و سلامت كارگران توجه خاص داشت و مى خواست كه كارگر ، سالم و نيرومند باشد تا بهتر و بيشتر از او بهره كشى كند. اما موضع ما درست مخالف اين نظريه است. ما به مرگ و مير و كشتار غير يهوديان فكر مى كنيم. به عبارت ديگر، قدرت ما، در گروكاهش مستمر مواد غذائى وضعف جسمى كارگر مى باشد. زيرا از اين طريق مى توانيم كارگر را به اسارت خود درآوريم تا او را در اختيار داشته باشيم و نتواند عليه خواستهاى ما اقدام بكند. تسلطى كه از طريق ايجاد گرسنگى بر كارگران به دست مى آيد، به مراتب مطمئن تر از تسلطى است كه اريستوكراسى به مدد قانون و شاه كسب كرده بود.
*** در ميان توده مردم حسد، نفرت و زياده خواهى ايجاد مى كنيم تا از خشم مردم استفاده كرده و همه موانعى را كه بر سر راهمان قرار دارند با دستهاى آنها ريشه كن سازيم
*** هنگامى كه زمان موعود فرا رسيد و منجى عالم بشريت بر اريكه سلطنت جلوس كرد و تاج شاهى بر سر نهاد، با دستهاى توده مردم همه موانعى را كه بر سر راه حكومت جهانگيرش قرار دارند، برمى داريم.
*** غيريهوديان عادت به فكر كردن را از دست داده اند مگر آنكه متخصصان ما به آنها آگاهى بدهند بنابراين آنها قدرت تشخيص و درك برنامه هائى كه ما براى رسيدن به حكومت جهانى در پيش داريم، ندارند.لذا برماست كه در مدارس دولتى، اطلاعات و دانشهاى پايه اى چون تشريح خصوصيات روحى ( روانشناسى )و حيات اجتماعى (جامعه شناسى) به آنان بياموزيم و به مدد اينگونه اطلاعات به آنها بقبولانيم كه افراد از لحاظ قابليت ها و استعدادها يكسان نيستند و از لحاظ سليقه ها و هدفهاى زندگى با هم اختلاف دارند .
پذيرفتن اصل اختلافات فردى، تقسيم كار را به تناسب استعدادها ايجاب مى كند و وقتى كه انسانها بر حسب اصل تقسيم كار طبقه بندى شدند، خود به خود جامعه طبقاتى بوجود مى آيد و بدينسان افراد مى پذيرند كه همه طبقات در برابر قانون يكسان نيستند. پس از اينكه چنين اطلاعاتى به خورد آنها داديم با رغبت تسليم ما مى شوند و هر نوع شغلى را كه به آنها دهيم قبول مى كنند. از سوى ديگر، چنين نظام تربيتى اى انسانها را وامى دارد كه هر نوع نوشته اى را و يا هر سخنى را كوركورانه و بدون چون و چرا بپذيرند. همچنين به سبب درك ضعيفشان از امور، مى توان نفرت آنها را در هر شرايطى و هر موقع كه لازم باشد برانگيخت.
يهوديان سالم خواهند ماند
*** وجود بحران اقتصادى نفرت غيريهوديان را افزايش مى دهد و صنعت را دچار ركود مى سازد. در اين نگام ما مى توانيم به مدد عمليات مخفيانه و نيز بيارى طلا كه قبلاً آنرا به دست آورده ايم ، آتش بحراناقتصادى را شعله ورتر سازيم و كارگران را در سراسر اروپا به خيابانها بريزيم . توده مردم به سبب ناآگاهى هايشان و نيز به سبب وجود بذر حسدى كه ما در همان آغاز كودكى در ذهنشان كاشته ايم ، آماده مى گردند كه خود كارفرمايانرا بريزند و اموال آنها را به غارت ببرند ما در اين ميان سالم خواهيم ماند و اموالمان به يغما نخواهد رفت زيرا از زمان شروع حادثه بخوبى آگاهيم و مى توانيم به موقع براى حفظ خويش تدابيرى بينديشيم.
*** نشان داديم كه چگونه باگذشت زمان، غيريهوديان تسليم حكومت م ا خواهند شد زير ا بخوبى مى دانيم كه چه موقع بايد آزادى و آزادى خواهى را از تمام مؤسسات ريشه كن سازيم.
*** هنگامى كه توده هاى مردم مى بينند كه تمام امتيازها زير عنوان آزادى به آنها اعطاء مى شود، تصور مى كنند كه مى توانند رهبرى جهان را به دست گيرند. ولى به زودى خود را به راهنمائى ما نيازمند مى بينند و دو دستى قدرت را در اختيار ما مى گذارند و رهبرى تام الاختيار امور را به دست ما مى سپارند. اگر انقلاب فرانسه را به ياد آوريم، در مى يابيم كه عنوان و لقب كبير را ما به آن داديم، مقدمات آنرا ما فراهم كرديم و خلاصه آنكه طراحى آنرا ما به عهده گرفتيم.
*** از ديرباز تاكنون ما بشر را از قيدو بندهاى فراوانى رهائى بخشيده ايم و در آينده نيز او را راهنما خواهيم شد تا سرانجام در برابر پادشاهى كه خون قوم بنى اسرائيل در رگهايش جريان دارد، سرتعظيم فرود آورده و به حكومتى كه ما براى جهان تدارك مى بينيم، تسليم شود.
*** در حال حاضر ما يك نيروى بين المللى شكست ناپذيريم كه از يك طرف مورد حمله قرار مى گيريم و از طرف ديگر حمايت مى شويم. از ويژگيها و رذالتهاى مردم غيريهود، آنست كه از زورگو اطاعت مى كنند و نسبت به مردم ضعيف فوق العاده بدون ترحم هستند. از سوئى تحمل تضادها و برخورد عقايد را ندارند و از سوى ديگر، حاضر مى شوند كه زير فشار و خشونت رژيمهاى مستبد جان بدهند ولب به شكوه نگشايند. وجود چنين خصلتهائى در مردم غيريهودى، مستقل بودنمان را مشخص مى كند. مردم غيريهودى از همه ديكتاتورهاى زمانه ستم فراوان كشيده اند ولى در عوض فقط بيست تن از اين ديكتاتورها را سربريده اند.
*** به راستى مردم عامى پديده هاى فوق الذكر را چگونه تعبير مى كنند و نظر آنها در باره وقوع چنين پديده هائى كه ظاهراً ارتباط چندانى با هم ندارند چيست؟ تعبير اينگونه پديده اينست كه ديكتاتوره ا از طريق عواملشان زيرگوش توده مردم، برابرى، و تأمين رفاه همگان را زمزمه مى كنند ولى به مردم نمى گويند، كه وحدت تنها در سايه حكمروايى يهود ممكن و ميسر است. و در نتيجه امر به مردم مشتبه شده، درستكار محكوم و خيانتكار تبرئه مى شود و اين وضع همچنان ادامه مى يابد تا آنجا كه خدا بخواهد. به راستى ما بايد شكرگزار و راضى از اوضاع باشيم زيرا مردم هر گونه نظمى را به بى نظمى مبدل مى كنند كه نتيجه اين اوضاع به سود ما است.
*** كلمه آزادى، جوامع انسانى را به جنگ عليه هرگونه زور و قدرتى برمى انگيزد. حتى عليه خداوند و قوانين طبيعت. لذا زمانى كه ما به سلطنت رسيديم، بايد واژه آزادى را از قاموس و فرهنگ زندگى حذف كنيم. زيرا اين واژه توده هاى مردم را به جانورانى خونخوار مبدل مى كند. اين جانوران خونخوار وقتى كه شكم هايشان از خون و خونابه سير و سيراب شد، به خوابى عميق فرومى روند و از همه چيز بى خبر مى شوند.در اين حالت به خوبى مى توان آنها را به زير زنجير كشيد زير ا اگر خون نياشامند ، نخواهند خوابيد و كشمكش همچنان ادامه مى يابد.
پروتكل شماره ۴
*-* هر جمهورى و حكومتى چند مرحله پشت سرمى گذارد. در مرحله نخست حكومت شكل ثابتى ندارد و بوسيله توده مردم از سوئى به سوى ديگر كشانده مى شود. در مرحله دوم حكومت شكل عوام فريبى بخوبى مى گيرد. پس از آن آنارشيسم به وجود مى آيد و سرانجام انارشيسم به حكومت استبدادى منجر مى گردد. البته ميان حكومت مطلقه اى كه به صورت قانونى در مى آيد ، خود را در برابر مردم مسئول و متعهد مى داند و نيز خط مشى آن كاملاً آشكار است و حكومت مستبدانه اى كه ناشى از هرج و مرج است تفاوت فراوان وجود دارد. حكومت استبدادى و مطلقه اى كه زاده هرج و مرج است ، عليرغم آشكار بودن مظاهر استبداديش، مى كوشد تا چهره واقعى خود را مخفى بدارد. اين نوع حكومت به وسيله دستهاى پنهان و سازمانهاى مخفى اداره مى شود. كارگردانان اينگونه رژيم به همان اندازه كه بى پروا هستند، به همان نسبت هم پرده پوش مى باشند. تغيير دادن آنها به مان اندازه كه ممكن است در سقوط رژيم مؤثر باشد ، به همان نسبت هم به عوامل مخفى كمك مى كنند تا حكومت را از خطر سقوط حفظ كنند.
*-* چه كسى مى تواند با يك قدرت نامحسوس درافتد و آنرا واژگون سازد؟ اين ما هستي م كه چنين قدرت نامحسوسى داريم. اگر چه فراماسونرهاى غيريهودى، كوركورانه در خدمت ما هستند، و براى مقاصد ما كار مى كنند، اما برنامه هاى ما همچنان براى آنها و ديگران ناشناخته و اسرارآميز باقى خواهد ماند. ما اعتقاد به خدا را متزلزل مى كنيم
*-* اگر آزادى بر خداپرستى مبتنى باشد، با برآورى، انسان دوستى و برابرى پيوندى داشته ، براى جامعه بى زيان باشد، به رفاه عمومى لطمه اى وارد نسازد و در اقتصاد هم جائى براى خود پيدا كند، بر ما لازم است كه هم احترام به آزادى و هم اعتقاد به خدا را در ميان مردم غيريهودى از بين ببريم. و نيازهاى مادى را جايگزين اينگونه اعتقادات سازيم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود كه ما بر مردم حكومت كنيم ، در اينصورت بايد به تبليغ دين بپردازيم و با راهنمائى مردان روحانى، مردم را به تسليم واداريم.
*-* براى آنكه بتوانيم قدرت انديشيدن را از مردم غير صهيونيست سلب كنيم، بايد فكر آنه ا را متوجه صنعت و تجارت كنيم. سرگرم شدن آنها به داد و ستد و انديشيدن به منفعت، باعث مى شود كه دشمن مشتركشان را فراموش كنند. از سوى ديگر، به صنعت جنبه احتكارى مى دهيم. بدين معنى كه به بهاى صنعنتى شدن بسيارى از زمينها ناديده گرفته مى شوند كه سرانجام به دست ما مى افتند و ما آنه ا را احتكار مى كنيم.
*-* افزايش روز افزون رقابت بمنظور پيش افتادن در زندگى از سوئى، ونابسامانيهاى اقتصادى از سوى ديگر، مردم را سرخورده و افسرده مى كند، نفرت آنها نسبت به مقامهاى عالى رتبه ادارى، مذهبى و سياسى اوج مى گيرد، طلا به عنوان وسيله اى براى ارضاء نيازهاى مادى مردم مورد توجه واقع مى شود، ظرفيت مردم به مرز انفجار مى رسد و براى قيام آماده مى شوند. قيام مردم براى كسب ثروت است نه اشاعه خوبيه ا. زيرا اين قيام از نفرت منبعث مى شود. به بيان ديگر، نفرت طبقه محروم از طبقه ممتاز جامعه موجب قيام مى گردد. قشرهاى پائين جوامع غيريهودى در پى رهنمودهاى ما عليه طبقه ممتاز به پامى خيزند و سرانجام با حريفانمان يعنى علماى غير يهودى بر سر قدرت به نبرد مى پردازند.
پروتكل شماره ۵
* در جوامعى كه فساد همه جا را فرا مى گيرد، جمع آورى ثروت تنه ا از طريق تقلب و نادرستى * امكان پذير مى گردد، قدرت دولت رو به ضعف مى نهد، قيود اخلاقى تنها از طريق مجازاتهاى سنگين سارى و جارى مى شوند، قوانين و مقررات، ضمانت اجرائى ندارند ، مردم در برابر سرنوشت جامعه شان احساس مسئوليت نمى كنند و مقررات بين المللى نيز ناديده گرفته مى شوند، با اعمال چه روشى و به كمك چه سيستم مديريتى مى توان اينگونه جوامع را اداره كرد؟
پاسخ اينست كه سيستمى فوق العاده متمركز و مقتدر كه تمام قدرتهاى دورن جامعه را به دست گيرد ، مى تواند در اين مورد كارآمد باشد. بدين معنى كه تمام فعاليتهاى سياسى مردم را بايد زير نظر گرفت، و تمام آزادى هائى كه رژيم هاى غيريهودى به مردم اعطاء كرده اند، به تدريج سلب كرد . و زمينه اى فراهم آورد كه مردم بتوانند گسيختگى ها و ناهنجاريهاى رژيم هاى غيريهود را دريافته و به شاهنشاهى قوم ما ايمان آورند. آنچه در بالا گفته شد، بايد انگاره و الگو و راهنماى عمل ما در تمام زمانها و مكانها باشد تا بتوانيم بدينوسيله تمام كسانى را كه چه در حرف و چه در عمل مخالف ما هستند، از سر راهمان برداريم.
* ممكن است ادعا شود كه چنين انگاره و الگوهائى با پيشرفتهاى امروز ما سازگار نيست. ولى كژى و *نادرستى اين ادعا را نشان مى دهيم.
* ساليانى بس دراز، مردم باور مى داشتند كه شاهان بنا به اراده خداوند بر مردم استيلا يافته اند و در نتيجه همين تصور، بدون ترديد و دودلى تسليم آنان مى شوند ولى از زمانى كه ما از حقوق انسانها سخن به ميان آورديم، تزلزلى در انديشه آدميان نسبت به جاودانى بودن حكومت شاهان ايجاد كرديم و تقدس شاهان را در چشم مردم از بين برديم. و نيز هنگامى كه اعتقاد مردم را نسبت به خدا تضعيف كرديم ، قدرت را از كاخ شاهان به خيابانها كشيديم و آنرا در مالكيت متمركز ساختيم و سپس آنرا به غنيمت برديم.
* جهت دادن به فكر و انديشه مردم غيريهودى به كمك سخن پردازى و تئورى هاى وسوسه انگيز ،كار متخصصان و مديران ما است. ما يهوديان در مشاهده امور، تجزيه و تحليل آنها، محاسبات دقيق مسايل مالى، طرح برنامه هاى سياسى و نيز حس همكارى با يكديگر، رقيبى نداريم. تنها ممكن است يسوعى ها در اين زمينه با ما رقابت كنند. البته برنامه هايى طرح كرده ايم كه اين قوم را در چشم توده مردم ناآگاه ، بى اعتبار سازيم. ضمناً بايد يادآور شويم كه ما به صورت يك سازمان مخفى عمل مى كنيم.
* احتمال مى رود كه براى مدت زمانى معين غيريهوديها در سراسر دنيا با هم سازش كنند و اين سازش امنيت ما را به خطر اندازد. ولى از اين خطر جان سالم به در خواهيم برد زيرا اختلافات موجود آنها بسيار وسيع و ريشه دار است و آنها به اين زوديها جرأت چنين سازشى را پيدا نخواهند كرد.ما طورى مردم را به جان هم انداخته ايم كه همه به همديگر بدگمانند. نفرت مردم از يكديگر به خاطر تعصبات مذهبى و نژادى كه در طول ۲۰ قرن گذشته تبلور يافته است، اجاره نخواهد داد كه مردم به اين سادگى با يكديگر آشتى كنند. به همين دليل اگر ملتى بخواهد اسلحه اش را عليه ما بردارد، دولتى پشتيبان خود نخواهند
يافت. بنابراين دولتهاى غيريهودى بايد به خاطر بسپارند كه هر نوع تبانى و توافقى عليه ما فى نفسه زيان بخش خواهد بود. قدرت ما فوق العاده است و در آن ترديدى نيست. بدون حضور دستهاى پنهان ما ،ملتها نمى توانند حتى بر سر يك مسأله ناچيز و خصوصى با هم به توافق برسند. پيامبران گفته اند، ما قومى هستيم كه به وسيله خدا برگزيده شده ايم تا فرمانرواى مردم سراسر جهان باشيم. خداوند به قوم ما هوش و ذكاوت سرشار اعطا كرده است. ما كفايت و لياقت آن را داريم تا مسئوليت رهبرى جهان را به انجام برسانيم.
البته اقوام ديگرى هستند كه از هوش و ذكاوت برخوردارند، ولى آنها تازه به دوران رسيده هايى هستند كه نمى توانند حريف ما بشوند. اگر كشمكش و درگيرى بين ما ايجاد شود، كشمكشى وحشتناك خواهد بود . ولى آنها ياراى برابرى با ما را ندارند زيرا خيلى دير سررسيده اند.
انحصار سرمايه
* تمام چرخهاى ماشين هر دولتى به كمك موتورى حركت مى كند كه اين موتور در دست ما مى باشد و آن طلا است. حكماى ما تدابيرى انديشيده اند كه سرمايه از ارزش فوق العاده اى برخوردارباشد .
براى آنكه گردش عمل سرمايه محدود نشود بايد آن را در راه ايجاد تجارت و صنعت انحصارى بكار گرفت آزادى گردش عمل سرمايه در جهت تأسيس وگسترش صنايع، به دست اندركاران صنعت نوعى قدرت سياسى مى دهد كه از اين قدرت مى توان براى استثمار مردم سود جست. امروزه خلع سلاح كردن مردم خيلى ساده تر از آماده كردن آنها براى جنگ است. همچنين برانگيختن احساسا ت مردم خيلى مهمتر از فرونشاندن اين احساسات است. ما بايد به فكر حفظ موقعيت خود باشيم و صحنه مبارزه را از وجود ديگران پاك سازيم. هدف اساسى مديران ما اين است كه قدرت فكر كردن مردم را تضعيف كرده ت ا افكار آنه ا از پروتكل هاي رهبران يهود براي تسخير جهان انديشيدن به مسايل اساسى منحرف و متوجه مسايل كم اهميت شده و فرصت مقاومت كردن در برابر ما نداشته باشند.
* ازديرباز مردم جهان متقاعد شده اند كه عمل، بيش از حرف، اثر دارد. اگر به دنبال حرف ، عملى پديدار شود، اعتماد مردم بيشتر جلب مى شود. براى آنكه بتوانيم ازچنين اصلى حداكثر استفاده را ببريم، بايد موسساتى به وجود آوريم تا آنچه را كه در جهت منافع و پيشرفت مردم انجام مى دهيم، به نمايش بگذاريم.
* براى فريب مردم، نخست بايد قيافه يك آزادانديش به خود بگيريم و از احزاب ، آزادى، و هر نوع گرايش فكرى طرفدارى كنيم و سپس به سخن پراكنى بپردازيم و آن قدر سخنرانى كنيم كه مردم از حرف زدن و سخنرانى دل زده و خسته شوند.
* براى آنكه بتوانيم افكار عمومى را مشوب سازيم و مردم را در حالت گيجى و سرگردانى نگه داريم ، بايد مطالب ضد و نقيض در بين مردم پخش كنيم و اين عمل را آنقدر ادامه دهيم كه غيريهوديان خود را در پيچ و خم اطلاعات متناقض گم كنند ومتقاعد شوند كه تنها راه رهايى از اين سرگردانى ها نداشتن عقيده و اطلاعات سياسى است. بايد توجه داشت كه اطلاعات واقعى سياسى در اختيار كسانى است كه مردم را بدين طريق به بيراهه مى كشانند و اين نخستين رمز از رموز مملكت دارى است.
دومين رمز موفقيت ما در امر كشوردارى به شرح زير است:
الف – شكست دولتهايى كه بر سر كار هستند را طورى جلوه دهيم كه مردم از فهم علل شكست عاجز شوند. به علاوه در ارائه آداب و رسوم، علايق و شرايط زندگىِ مردم طورى افراط كنيم كه مردم از برقرارى تفاهم ميان خود عاجز شوند.
ب – ميان احزاب نفاق شديدى ايجاد كنيم و امكان هر گونه تشريك مساعى ميان احزابى كه تسليم ما نمى شوند،را از بين ببريم.
ج – هرگونه ابتكار فردى و خلاقيتى را كه به سودما نباشد، نابود كنيم. زيرا هيچ خطرى بالاتر از ابتكار و خلاقيت فردى نيست. به ويژه اگر خلاقيت، باهوش توأم باشد. كارى كه از يك فرد مبتكر برمى آيد ، از ميليونها آدم عامى برنمى آيد. لذا ما بايد تعليم و تربيت غيريهوديان را در جهتى سوق دهيم كه قوه ابتكار از دانش آموزان گرفته شود و نطفه خلاقيت در ذهن آنها خفه گردد.
د – آزادى عمل گروههاى مختلف را رودرروى هم قرار دهيم تا تصادم و برخورد پيش آيد و شور و شوق به نااميدى و شكست منجر شود.
به كمك روشهاى بالا مى توانيم دول غيريهودى را فرسوده كرده و آنها را تسليم خويش سازيم و سپس بر خرابه همه حكومتهاى دنيا يك ابرقدرت شيطانى بنا كنيم به طورى كه دستهاى توانمند اين ابرقدرت بتواند به همه جا برسد و چنان قدرت غول آسايى به هم بزند كه مقهور هيچيك از ملل دنيا نشود.
پروتكل شماره ۶
مى خواهيم به انحصار ثروتهاى عظيم، منابع و كالاهايى كه جوامع غيريهودى درآينده به مقياس وسيعى به آنها متكى خواهند شد، دست بزنيم تا اينكه اين جوامع را پس از شكست سياسى با شكست اقتصادى نيز مواجه سازيم.
** اقتصاددانانى كه اكنون در اين جلسه حضور دارند، اهميت موضوع را به خوبى مى توانند دريابند.
** با تمام روشهاى ممكن، بايد اهميت حكومت قدرتمندمان را به همگان گوشزد نماييم و اعلام كنيم كسانى كه به حكومت جهانى ما تسليم شوند، از حمايتمان برخوردار خواهند شد.
اريستوكراسىِ غيرصهيونيستى از اين پس قدرت سياسى ندارد و بايد آن را مرده تلقى كرد. ولى به سبب داشتن زمين و خودكفايى مواد غذايى مى توانند به عنوان خطرى بزرگ ما را تهديد كند. لذا بايد به هر قيمتى كه شده آنها را ازداشتن زمين محروم كنيم. براى وصول به اين هدف، بايد مالياتهاى سنگين به زمين ها ببنديم و وضعى پيش آوريم كه زمين داران املاك خود را براى گرفتن قرض ، در گرو طلبكاران بگذارند. به كمك چنين تدابيرى زمين داران بدون قيد و شرط تسليم ما خواهند شد.
** اريستوكراتها كه خصلتاً به قناعت عادت نكرده اند و به سرمايه اندك راضى نمى شوند، خيلى زود از بين مى روند.
ما غير صهيونيستها را استثمار مى كنيم
** همزمان با اقداماتى كه( در مورد زميندارى) در بالا ذكر كرديم ، صنعت را نيز به انحصار خود درمى آوريم. البته در مراحل نخست صنعت را در يك حالت تعادلى قرار مى دهيم و از انحصار شديد در لا سرمايه در بخش Ĥ مراحل اوليه خوددارى مى كنيم. غرض ما ازحالت تعادل اوليه آن است كه صنعت و مخصوصى تمركز گردند و بانكهاى خصوصى به وجود آيند. زمينها از گرو طلبكاران بيرون آمده و به گرو بانكها درآيند. آنچه كه ما مى خواهيم اين است كه هم ماحصل كار كارگر و هم بازده زمين هردو به چنگال صنعت بيفتند و بدين سان تمام پولهاى جهان نزد ما ذخيره شود و غيريهوديها ، طبقه كارگر و زحمتكش جامعه را تشكيل دهند و بدون قيد و شرط تسليم ما شوند. در چنين شرايطى اگر به خاطر منافع ديگرى تسليم ما نشوند، لااقل به خاطر آنكه درآمدى داشته باشند و بتوانند زنده بمانند، تسليم ما خواهند شد.
** براى آنكه بتوانيم صنعت غيريهوديان را به كلى نابود كنيم، علاوه بر انحصارطلبى، تجمل پرستى را رايج مى كنيم و نيازهاى كاذب مردم را افزايش مى دهيم. اقدام ديگر م ا اين است كه مزد كارگرهار ا بالا مى بريم به طورى كه اين افزايش دستمزد هيچگاه به سود آنها تمام نشود. چاره اين كار آن است كه بهاى ارزاق عمومى را بالا ببريم و گناه اين گرانى را به گردن كاهش فرآورده هاى كشاورزى و دامى بيندازيم . در عين حال به شيوه بسيار زيركانه اى ميزان توليد را كاهش مى دهيم. بدين معنى كه اعتياد و هرج و مرج طلبى و كم كارى را در ميان كارگران رواج مى دهيم و به مدد شيوه هاى گوناگون، صحنه زمين را از وجود متخصصان و تحصيل كرده هاى غيريهودى پاك مى كنيم تا ميزان توليد كاهش پيدا كند.
** پيش از آنكه غيريهوديان به فهم حقايق نايل شوند و مشكلات را دريابند ، ما به موقع عمل مى كنيم. فى المثل زيرپوشش هواخواهى از طبقه كارگر و به يارى اصول اقتصاد سياسى كه تئورى هاى ما بر آنها مبتنى است، تبليغات دامنه دارى به راه مى اندازيم و آنگاه از نيروى كارگر به سود خويش بهره بردارى مى كنيم.
پروتكل شماره ۷
* براى آنكه بتوانيم هدفهايمان را كه قبلا درباره آنها بحث كرديم، هر چه زودتر عملى سازيم، مى بايد ميزان توليد جنگ افزارها و نيز شماره نظاميان و پليس را افزايش دهيم. خواست ما اين است كه در همه كشورهاى جهان كارگران، سربازان، پليس و تعداد اندكى بزرگ سرمايه دار از ما جانبدارى كنند
* هم در سراسر اروپا و هم در ساير كشورها از طريق نوعى بى نظمى، شورش و دشمنى ايجاد مى كنيم تا بدين وسيله بتوانيم استفاده دو چندان ببريم. را